سلام....
سعی دارم در این وبلاگ مطالبی رو در مورد تهی و ساسی مانکن و خوانندگان رپ براتون بنویسم....
امیدوارم با نظراتتون مارو یاری کنین...
گفتم که بعد ازآن همه محنت آن عشق و آن دنیای محبت آن سر به زانو بردن و زاری. آن عشق وآن دلداری و یاری تو مرا تنها نگذاری ...
گفتم پس از آن بی خبری ها آن گریه ها و دیوانه گری ها. گر جان ز شیدایی به لب آری جز من به یاری دل نسپری تو مرا تنها نگذاری ...
تا دلم مست و مد هوش تو شد گلشن عشقم در آغوش تو شد گفتم که بیایی تو مرا تنها نگذاری ...
هر زمان بردی نام دگران چون مرا دیدی از غم نگران گفتی که به جز من به جهان دلداده نداری تو مرا تنها نگذاری ...
گمان ندارم مرا دگر تو به غم جدایی بسپاری ز غم بمیرم اگر تنها بی پناهم بگذاری مرا که ترسم خدا نکرده دگر نیایی به برمن ندانی آن دم که بی تو هستم دلم چه آورد به سرم ...
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی...